تو برای من شبیه ادبیات بودی.
معشوقی که بیدلیل و بیبهانه رها کردم. رها کردن بیدلیل وجه اشتراکتان بود. آنقدر آرام اتفاق افتاد که حتی درست به خاطر نمیآورم چطور و چه زمانی به انتهای مسیر خود رسید و آنقدر بیدلیل که هنوز بعد از تمام روزها و ماهها دلم نمیخواهد از خودم بپرسم که چرا.
- پیاده رفتن قسمتی از مسیرم که به ناچار از کوچهی قدیمیتان گذشت وقتی که تمام مدت باران میبارید، بهانه نوشتن این جملات بیمعنا..
۱۰۲-بهانهرفتی و یک بهانه برای تو جور شدغوغای بی کرانه برای تو جور شدتو پشت پا زدی به همه خاطرات تایک خود زنی عاشقانه برای تو جور شدهی پشت هم به پشت که شلاق می زنیجلاد من بیا که تازیانه برای تو جور شد(از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است)شعر وسماع ورقص و ترانه برای تو جور شدناظم به کنج عزلت خود می نشین که بازیک حس شاعرانه برای تو جور شد
داشتم از استوری یکی از اعضای خانواده به مامان میگفتم؛ اینکه پرسیده بود: «هدفتون از زندگی چیه؟ چی خوشحالتون میکنه؟ هدف زندگیتون خوشحال بودنه؟» پشت سرش ایستاده بودم و داشتم درِ کنسرو تن ماهی را باز میکردم. مامان ساکت بود و گوش میداد، بدون اینکه سعی کند به اینها جواب دهد، بیمقدمه پرسید: «چی تو رو خوشحال میکنه؟» شنیدم که دهانم دارد میگوید: «رفتن، رفتن از این کشور» اما راستش را بخواهی فکر کردن به «رفتن» فقط تا حد مرگ دلگیرم میک
در مقابل کودک بهانه گیر چه رفتاری باید از خود نشان دهیم؟ این سوالی است که بسیاری از والدین در جلسات مشاوره خانواده آن را مطرح می کنند. آن ها می گویند کودک دلبندی که ماهها و شاید سالها منتظر تولدش بودهایم، امروز جانمان را به لبمان رسانده! خنده از روی لبهایش رفته، مدام یا در حال جیغ کشیدن و گریه کردن و یا قهر کردن و حرف نزدن است. اما به راستی چرا کودک دچار چنین بهانه گیری میشود؟ مشاوره روانشناسی از ابعاد مختلفی به این سؤالات پرداخته
خدا، خدای بهانه ها است.مدتی است ذهنم درگیر این عبارت من درآوردی، خود ساخته است.خدا، خدای بهانه هاست.از بزرگی و کرم او همین بس که به هر بهانه ای به دنبال لطف به بندگانش است. اربابی است که هوای رعیت را خیلی خوب دارد.با کوچکترین کارها و اذکار، فاصله بندگانش را از مصائب زندگی و آتش دوزخ دور می کند. سلام دادن و جواب سلام گرفتن شاید دم دستی ترین مثال برای این عبارت است. همه ما روزانه به دهها نفر، سلام یا جواب سلام می دهیم. به ازای هر سلام، ۷۰ ثواب و به
بسم الله الرحمن الرحیمآقای مهربانم سلام...!مدتی میشود که بهانههای مختلف، پنجره ی روشنی را بر من بسته است...مثل همه ی اهل زمانهام! آخر مردمان زمانه ی ما،به بهانه ی زندگی پر ز نور، در تاریکی سر میکنند...به بهانه ی چیدن گلی، به بوستان نقاشی شده ی تابلوی کاغذی چشم میدوزند...به بهانه ی سیرابی، سرابها از پس هم میگذرانند...و به بهانه ی انتظارت، بر پشت دیوار غیبت تکیه میزنند...و...بهانه پشت بهانه...گویی کسی نیست تا برخیزد و بیبهانه، سنگی از ا
خستگی بهانه ی جدیدی است ....
دلم کمی دوری می خواهد ،کمی رهایی....
احساساتم کور شدند ، عقلم کر ....
صم و بکم به تغییرات دنیا می نگرم بدون آن که هیچ گونه تغییری در حالت نشستن تفکرم ایجاد شود....
زندگی مانند رودی روان می رود و من همچنان کنارش نشسته و پا در آب منتظر ....
تغییرات همت می خواهد ولی بهانه ی جدید نمی گذارد....
کمی طغیان نوجوانی می خواهم....تا همچون نوجوانی شوم که برای چیدن پازل هویت خود به هر ریسمانی چنگ میزند....
خستگی بهانه ی خوبی است ،زندگی را ما
مطمئنم هیچ وقت این جمعه ای ک گذشت رو فراموش نمیکنم
اولین بار بود ک چنین حسی رو تجربه کردم
بغض و ناراحتی شدید از رفتن کسی ک تابحال ندیدمش
یک حس دل آشوب زیاد ...حس فقدان نزدیک ترین کس به من
حس نبود یک مرد ...
مطمئنن بودن سرباز سلیمانی نعمت بزرگی بود ولی شهادتش نعمت بزرگتریه
شهادتی ک برکت دارد..
ولی با خودم فکر کردم
به اینکه این همه مدت سرمو کرده بودم زیر برف
به بهانه ی اینکه اخبار همش شده تلخ و دزدی و جنگ و اختلاس و...
نگاه نمیکردم
خودمو دور از وقایع
چقدر خوب بهانه جور میکنی تا ردم کنی
خوب تر از آن که فکرش رابکنم!!!
ما چه میخواستیم و شما چه؟!
چقدر تفاوت!!!
چقدر دل های الکی خوش!!!!
خیلی وقت است که فقط انتظار میکشم
تا من هم به هر بهانه ای
فایل های روضه ی حاج مهدی راتکرار کنم
همان ها که هربار جدیدتر میشوند
دل مرده ها را عیسا مسیح ها واجب!
چقدر دلم شبیهِ روزهایی شده
که تنها آرزویش کربلای شما بود
حتی در خواب!
هرچه می خواهی بامن کن
تنها همین اشک را نگاه دار برایم
من بی گریه بر شما دق می کنم حسین جان...
#ق
زندگیِ ما؛ مایی کِ اینجا در نزدیکیِ هم یک کلنیِ رنگ پریده و مضطرب را تشکیل داده ایم، همه اش شده است جا گذاشتن، کندن از خود، رها کردن، رفتن، رفتن و رفتن !اگر دستت را از دستانم سُر بدهی خواهم رفت، تلاشی نمیکنم کِ دوباره دست سُریده ات را در دستان عرق کرده ام بگیرم، اما باز میگردم و نگاهِ نگران و افسوس بارم را در چشم هایت جا می گذارم،اگر بیمار شویُ در حال مردن باشی، کنارت می نشینم بِ اندوه و تمامِ دوران بیماری ات خودم را برای روز عزای نیامده تسکین
من یه شب بارونی نخوام درس بخونم باید کیو ببینم؟
همه رفتن به بهانه اینکه فاطی درس داره بذار بشینه بخونه!
من نمیخوام درس بخونم اصلا...
منم میخواستم برررررم!ولی خب...نرفتم!
میدونین دلم چی میخواد؟
لبو و باقالی داغ میخوام...زیر چتر دکه ...تو گنج نامه ای... عباس آبادی ...جایی!یه جوری این پا و اون پا کنم از سرما و لبو بخورم...خب چیه؟
حوصله کتابام رو ندارم به این هوای خوب!
بحثی که امروزه بهعنوان حجاب اختیاری مطرح است و برخی از سلبریتی ها و منورالفکرهای غربزده از آن دم میزنند و رسانههای خارجی هم به آن دامن میزنند، بهانهای بیش نیست و درواقع آنها به دنبال برهنگی و بیبندوباری هستند. چرا که در کشور ما و در مسئله حجاب اجبار به معنای واقعی وجود ندارد […]
نوشته حجاب اختیاری بهانه است، آنان به دنبال برهنگی هستند! اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
و سکنت الی قدیم ذکرک لی و منک علی...
خدایا جهنم بردن من کاری نداره... بهانه برای جهنم بردن من خیلی زیاده....
اگر مردی بهانه برای بهشت بردن م پیدا کن....
+
خدایا روی تک تک اون لحظه هایی که قدرتش رو داشتی آبروم رو ببری و نبردی حساب کردم... روی همه لحظه هایی که می تونستی سیلی بزنی و نزدی ... روی همه آغوش هایی که به هر بهانه ای به رویم باز کردی ...
دوست داشتم دوست دارم چرا باهام این کارارو کردی ....
چرا عادتم دادی الان اینجوری شدی .....
باورم نمیشه عذاب این روزا واقعیه . من با عشق تو دارم لحظه هامو میسازم تو با حرفات دل منو اتیش میزنی .
اخه این همه کینه چرا تمومی نداری. این چجور کینه ایه. این کینه نیست . این بهانه است. یه بهانه زیر پوستِ یه کینه ساختگیِ .
رفتی و یک بهانه برای تو جور شدغوغای بی کرانه برای تو جور شدتو پشت پا زدی به همه خاطرات تایک خود زنی عاشقانه برای تو جور شدهی پشت هم به پشت که شلاق می زنیجلاد من بیا که تازیانه برای تو جور شد(از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است)شعر وسماع ورقص و ترانه برای تو جور شدناظم به کنج عزلت خود می نشین که بازیک حس شاعرانه برای تو جور شد
زن سینی چای را بهانه کرد و کنار مرد نشست ، مرد اخبار را بهانه کرد و از زن فاصله گرفت . زن نزدیک شد و آرام دست مرد را گرفت ، مرد بی حوصله دست از دست زن کشید . زن حرف زد ، مرد سکوت کرد . زن خندید ، مرد سرد بود . زن مادر شد ، مرد عاشق . زن تنها شد ، مرد نفهمید . زن پیر شد در آینه ، مرد نبود . زن رفت ، مرد سرش را بر گرداند ، تنها مانده بود میان یک قبرستان بزرگ ، و عکس زن که به او لبخند می زد . مرد گریه کرد ، دیر شده بود ؛ زن خندید ، تنهایی تمام شد . مرد فریاد زد
❆ بهانه:نارنگی بهانه استبوی عشق میدهنددستان توپوست بگیر این فاصله ها رامن به فصل فصل آغوش تو محتاجم. ❆ مرهم:تمامِ خیابان های شهر را هم که قدم بزنم،باز به بازوان تو محتاجم...به آغوشت،که دردم را تسکین میدهد!مرا بی تو بودن راهیچ کاری نیست! ❆ راه:کدامین راهتو را به کلبهٔ قلبم می رساند؟ من، کلبه ای متروکم منتظر آمدنتاز پای در آورده مراانتظار. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordis
«قانون ۱۵دقیقهای» موفقیت ژاپنیها !
اگر روزی 15 دقیقه را صرف خودسازی کنید در پایان یک سال، تغییر ایجاد شده در خویش را به خوبی احساس خواهید کرد.
اگر روزی 15 دقیقه از کارهای بی اهمیت خویش بکاهید، ظرف چند سال موفقیت نصیبتان خواهد شد.
اگر روزی 15دقیقه را به فراگیری زبان اختصاص دهید از هفته ای یک بار کلاس زبان رفتن بهتر است.
اگر روزی 15دقیقه را به پیاده روی سریع اختصاص دهید از هفته ای چند بار به باشگاه ورزشی رفتن، نتیجه ی بهتری خواهید گرفت.
اگر روزی
خدایا!
در روزگارِ بی شهادتی
دلم شهـــــادت میخواهد...
مُردن را همه بلدند...!
اما ...
شهادت را به بها دهند ... نه بهانه ...
شهادت اجر کسانی است که ...
#اَللّهُمَّارْزُقْناتَوْفِیقَالشَّهادَةِفِیسَبِیلِکَ
#التماس_دعای_عاقبت_بخیری
#التماس_دعای_شهادت
شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
خدایا!
در روزگارِ بی شهادتی
دلم شهـــــادت میخواهد...
مُردن را همه بلدند...!
اما ...
شهادت را به بها دهند ... نه بهانه ...
شهادت اجر کسانی است که ...
#اَللّهُمَّارْزُقْناتَوْفِیقَالشَّهادَةِفِیسَبِیلِکَ
#التماس_دعای_عاقبت_بخیری
#التماس_دعای_شهادت
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
شهید راه نابودی اسرائیل
مودب باشید
خوب حرف بزنید
دقیق گوش کنید
خوب مشاهده کنید
اهل مشورت باشید
گناه را ترک کنید
عبادات خاشعانه ومتواضعانه داشته باشید
عشق به کار داشته باشید
روحیات خودرا بشناسید.
بی بهانه بخندید
بی بهانه ببخشید
با صمیمیت برخورد کنید
خیرخواه وعاشق مردم باشید.
استدلالی باشید
رقابت وحسادت نکنید
تمام این کارهارا فقط برای خدا انجام دهید
"رفتن"
چه فعل دردناکی !!!اما من میخوام چشمانم را ببندم و طوری دیگر نگاه کنم
دوباره نگاه کنم و رفتن ...چه با ارزش میشود وقتی بروی از خاطره ایی، نگاهی، از آدمی
از آدمی که تو را نمیخوادیه جایی از زندگی رفتن قشنگ میشه، اونجایی که یه نفر میخواد که دیگه نخوادتاون وقت رفتنت غوغا میکنه رفتن وقتی به دل میشینه که انتظاراتتو از آدما کم کنی و بری
جایی نباشی که اولویت نیستی و تنها یه گزینه ایی
گاهی باید برای رفتن جون داد. اون وقته که به بودنت احترام گذاش
هیچ کس برای من نبود و نموند. هر کسی تا خودش خواست بود و موند. چون خودش خواست بود و موند. من این وسط یه بهانه بودم و این بودن و موندن موقت هم چیزی بود برا بریدن بهانه های من.
دیگه هیچ کس رو راه نمیدم. هیچ کس رو...
قلبم از شدت غصه درد میکنه. خیلی دل خونم. خیلی از همه آدما ناراحتم. همه ی همشون. بدون استثناء...
حالم بده و اینجا موقتا تعطیله. این موقتا شاید یه ساعت بشه شاید یک سال شاید یک عمر...
+ دلم برای دلم میسوزه... :(
همه افراد خواب رفتگی دست و پا را تجربه کرده اند.خواب رفتن دست ها و پاها ممکن است یک یا دو دقیقه طول بکشد.این احساس ناخوشایند اگر زیاد تکرار شود ممکن است نشان دهنده ی یک بیماری باشد و باید پیگیری نمایید.از علت خواب رفتن دست ها می تواند گردش خون ضعیف، دیابت و …باشد.در این مطلب در نیک صالحی مهمترین علل خواب رفتن دست و پاها و پیشگیری از آن را برایتان گرداوری کرده ایم.
علت خواب رفتن دست ها
ادامه مطلب
دل به شکل غریبی در تنگنای حوادث دست و پا می زند .از تو چه پنهان حال و هوای دل مثال ابر تیره است . گرفته و در بند کشیده .نکند تردید به رگ و پی زده است . آفت تردید ، وقتی به بافت افکارت رسوخ می کند، بند بند وجودت را می سوزاند . از یک طرف تصویر یک لبخند، از فرسنگ ها فاصله سو سو می زند و از سوی دیگر تردیدِ بود و نبود ی که جزء اثباتِ نیستی نبود .
اکنون دل برای بودنش برای پذیرفتنش ، بهانه می خواهد .شوق زیستن کجاست ؟
چشم ها وقتی به دنبال یک نگاه می
بهانه های موجه
به کارهامون زیاد دقت کنیم
وقتی دقت کنیم می بینیم خیلی وقت ها بهانه هایی را برای طرف مقابل آوردیم که از زیر کار شانه خالی کنیم
و خودمون رو راحت کنیم . مثلاً میگیم الان کار دارم ، الان باید برم جایی
اما اگر این عادت بشه خیلی بده
چون اونوقت هر جا که دلمون ( نفسمون ) ( راحت طلبیمون ) خواست اونو بکار میگیره
به عنوان مثال دانش آموزی رو در نظر بگیرید که می خواد از زیر سوال های پدر و مادر و معلمان و ... در بره سر جلسه امتحان دیر میرسه و به همه
درست وسط مکالمه ای که با دوستم داشتم
و می گفتم که من برای پیاده روی دوست دارم یکسره برم و همون مسیر رو برگردم
نه اینکه تو پارک هی چند دور بزنم یه مسیری رو. اصلا به خاطر همینه که چند وقتی
بی بهانه و با بهانه دوست دارم برم جاده سلامتی توچال، ذهنم من رو نگه داشت رو
حرفی که زدم.
ترس از تکرار در من من رو از همه ی پارک های اطراف خونه تا جاده سلامتی وامی رهاند.
تکرارگریزی انرژی بیشتر از اونی که باید، ازم نگیره؟!!!
سفر، بهانه ی خوبی برای رفتن نیست
نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست!
نگو بزرگ شدم گریه کار کوچک هاست
زنی که اشک نریزد قبول کن زن نیست
خبر رسیده که جای تو راحت است آنجا
قرار نیست خبرها همیشه...اصلن نیست
شب است و بی تو در این کوچه های بارانی
و پلک پنجره ای در تب پریدن نیست
حسود نیستم اما خودت ببین حتی
چراغ خانه ی مهتاب بی تو روشن نیست
(مرا ببخش اگر گریه می کنم وقتی
نوشته ای که غزل جای گریه کردن نیست)
***
زنی که فال مرا می گرفت امشب گفت :
پرنده فکر عبور اس
موضوع این نیست که اگه تو دیگه نباشی، من نمیتونم زندگی کنم. موضوع اینه که ... دقیقا برعکس... تو هم با رفتنت ثابت میکنی «میشه بری و من هنوز زنده بمونم» و من خستهام از این رفتنها... رفتنهایی که هر کدومشون یک بار این واقعیت تلخ رو محکم میکوبن تو صورتم.
فرزند شما در اوایل ۶ ماهگی با علائمی نشان می دهد که آماده راه رفتن است. آیا کودک شما به زودی راه می رود؟
فرزند شما در اوایل ۶ ماهگی با علائمی نشان می دهد که آماده راه رفتن است. آیا کودک شما به زودی راه می رود؟ در ادامه نشانه هایی که باید به آن ها توجه کنید آمده است. در ادامه پیرامون این موضوعات مطالعه خواهید کرد: علائم راه رفتن کودک در ۶ الی ۹ ماهگی، علائم راه رفتن کودک در ۹ الی ۱۲ ماهگی، علائم راه رفتن کودک در ۱۲ الی ۱۸ ماهگی.
ادامه مطلب
ولنتاین بهانه ای ست برای کسانی که دنیایشان خالی از شاملو و فروغ است
نه برای من که هر روز خدا بهانه می تراشم تا از حادثه ی چشمانت شعر بگویم
نه برای من که مُهر دوست داشتن ات درتمام صفحات تقویم ام حک شده است
علی سلطانی
عاطفه طیّه (مصاحبه کننده) این بیت ه ا سایه (هوشنگ ابتهاج) را می خواند :
من اندُه خویش را ندانم
این گریۀ بی بهانه از تست
استاد گریۀ بی بهانه چه حالیه؟
ه ا سایه ( سکوتی عمیق می کند...) یه وقتهایی هست که آدم نمی دونه چه مرگشه واقعا. خیلی چیز عجیب و غریبیه . یه زمانی شما علت مشخصی برای گریه دارین ؛ از یکی جدا افتادین، مصیبتی بهتون رو کرده، ولی یه وقتی شما ظاهرا چیزتون نیست ولی در واقع هست ولی شما نمی دونین چیه. گریۀ بی بهانه ایم حالت گمیه که آدم گاهی وقته
برای تمام شبها.
این را دیشب توی نوشتههام نوشتم و زیرش همه چیز خالی ماند. دیدی بعضی بغضها چنان در گلویت میماند که هیچ حرفی را نمیتوانی بزنی و این همه هم نداشتنت را بهانه میآوری؟ این من بودم و این چند روز.
در این میان، یخ زده و منتظر و پاییز زده به تمام این چند روز فکر میکنم و به لحظههایی که پاییز بودند و گذاشتم محو شوند. این گذاشتن چهقدر ملالانگیز است. فراموش کردن. فراموش. بهانه کردن. بهانه.
لحظههاییش یادم ههستست. دستت. نق
آسمان وعده رنگین کمان داد اما امروز بعدازظهر که زمان وفا به وعده رسیده، نباریدن ابرهای سیاه را بهانه می کند! پنجره چند روز پیش زمزمه کرد برایم اگر مقابلش به ایستم خواهم یافت دوست های زیادی اما چند روز از وعده اش می گذرد، با لبخند نگاه نمی کنم بهانه می کند! مدام وعده و سپس بهانه، خسته کننده است...
خسته ام از انتظار های که در پایان نرسیدن است. خسته ام از امیدهای که در آخر سقوط است. پس تصمیم را گرفتم. یک شب که خورشید در حال بلعیدن تاریکی بود. کیفی که
رفتن تو:
رفتن تو
اتفاق بزرگی است
فاجعه ای بی پایان
مثل خشکسالی های ایران
مثل سوء تغذیه کودکان آفریقا
وقتی تو رفتی خانه ی ما چهار دیواری ای شد
بی در و پنجره،
تو که رفتی
همه چیز دنیا عجیب شد
مثل آوار زده ایی
که جنازه اش را از زیر خاک بیرون میکشند
که به خاک بسپارند
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، چند سالی است امتحانات نهایی دانشآموزان به بازاری برای کسب درآمد توسط افراد فرصت طلب تبدیل شده است. بازاری که با سوءاستفاده از نوجوانان کشور به بهانه فروش امتحانات نهایی، درآمدهایی را نصیب برخی افراد میکند.
این شبکهها که عمدتا در فضای مجازی و کانالهای تلگرامی یا اینستاگرام فعالیت میکنند، صبح روز امتحان سوالات را به دست مشتریان خود میرسانند و برای خرداد ۹۷ فعالیت آنها برای تبلیغات و بازا
کوچیک بودم، جمعه بود.
شایدم نبود، یادم نیست.
بابام خونه نبود، یا مسافرت بود، یا سرکار. اینم یادم نیست.
مامانم خواست مارو ببره حرم، سر یک چیزی بهونه گرفتم و با لجبازی گفتم نمیاام.
مامانمم دست X رو گرفت و دوتایی خونه رو ترک کردن، پشیمون بودم از رفتارم، دلم بیرون رفتن رو میخواست، حرم رو میخواست.
رفتم پنجره که رو به خیابون باز میشد رو به سختی باز کردم و داد زدم
مامااااان! برگردین، منم میخوام بیاااااام.
و زدم زیر گریه.
ولی مامانم نبود.
بعد دقایقی
زن سینی چای را بهانه کرد و کنار مرد نشست ، مرد اخبار را بهانه کرد و از زن فاصله گرفت . زن نزدیک شد و آرام دست مرد را گرفت ، مرد بی حوصله دست از دست زن کشید . زن حرف زد ، مرد سکوت کرد . زن خندید ، مرد سرد بود . زن مادر شد ، مرد عاشق . زن تنها شد ، مرد نفهمید . زن پیر شد در آینه ، مرد نبود . زن رفت ، مرد سرش را بر گرداند ، تنها مانده بود میان یک قبرستان بزرگ ، و عکس زن که به او لبخند می زد . مرد گریه کرد ، دیر شده بود ؛ زن خندید ، تنهایی تمام شد . مرد فر
⭕️قانون ۱۵ دقیقه
این قانون به قدرت تغییرات کوچک اشاره دارد.
♦️ساموئل اسمایلز مولف کتاب اخلاق و اعتماد به نفس، بر این اعتقادست که تکرار کارهای کوچک نه تنها شخصیت انسان را میسازد بلکه شخصیت ملت ها را تعیین می کند.
♦️اگر روزی ۱۵ دقیقه را صرف خودسازی کنید در پایان یک سال، تغییر ایجاد شده در خویش را به خوبی احساس خواهید کرد.
♦️اگر روزی ۱۵ دقیقه از کارهای بی اهمیت خویش بکاهید، ظرف چند سال موفقیت نصیبتان خواهد شد.
♦️اگر روزی ۱۵ دقیقه را به فرا
یکی از عوامل یا بهانههای بیحجابی بانوان علاقه آنها به شیک بودن است؛ و به این بهانه آرایشهای زننده و محرک میکنند و هرگونه لباس نامناسبی را بر تن مینمایند درحالیکه شیکپوشی باید در چارچوب قوانین و ضوابط شرع و عقل باشد چون بسیاری از بهاصطلاح شیک بودنها بسترساز ارتکاب گناه از جانب دیگران است […]
نوشته رابطه تمایل به شیک بودن و بیحجابی اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
از صبح سرپا بودم و مشغول پذیرایی.بعدظهر ولی بین موندن توی جمع و اونهمه شلوغی و سروصدا و برگشتن به خونه ی امن و آروم خودمون، دومی رو انتخاب کردم.هوا ابری و دلگیر بود واز اون موقع که برگشتیم بغض گلوم رو گرفته و رها نمیکنه.و دختر کوچولویی که دم به دیقه یه بهانه پیدا میکنه برای نق زدن و گریه و خواهری که از هیچ کوششی فروگذار نمیکنه در دادن بهانه به دستش.البته جفتشون خسته ان و میخوام اگه بشه کارهاشون رو انجام بدن و ساعت هشت بخوابن که منم بتونم فیلمی
نمیتونم بگم کلا بد بود. ولى میتونم بگم کلا خوب بود. تاحالا هیچوقت تو زندگیم انقدر خواسته نشده بودم. و هیچوقت انقدر بهم محبت نشده بود. ولى من یه ترسوعم. از اینکه منم انقدر دوستش داشته باشم و بعد مجبور شم از دستش بدم منو میترسوند. دنبال بهانه بودم. و بهترین بهانه رو هم گیر اوردم. دلم براش تنگ شده و دلشوره دارم. ادم بدى هستم و خودم اینو خوب میدونم. سیگار ندارم و تپش قلب و اضطراب هرلحظه بیشتر بهم فشار وارد میکنن. حالم خوب نیست و تنهام. من دیگه نمیتونس
مزار (به معنی زیارتگاه) ریشه در اعتقادات دینی ما ایرانیان دارد که در ایران پیش از اسلام نیز به نامهای دیگری وجود داشته است. بجز حرم امامان معصوم علیهم السلام، که کعبه عشق و ارادت شیعیان است، مکان های دیگری نیز به عنوان مزار شناخته می شود که محل دفن امامزادگان و دیگر بزرگان دین است و یا ممکن است نشانه ای از آنان داشته باشد، مانند قدمگاه حضرت امام رضا (ع) در نیشابور که نشان حضور و استقرار ایشان در آن مکان است. در مجموع مزارها بهانه ای است برای عش
چند باری تا مرز پرتگاه میبرد، حتی پایین دره را میبینی، میلرزی و برمیگردی! ریسمانی چنگ میزنی تا نیفتی. برده ای و از سقوط نجات یافتی. ناامید نمیشود، دوباره و دوباره سر فرصت، به بهانههای رنگارنگ، میکشاند و تا بیخ سقوط پرتگاه میبرد. دره را میبینی، اما هیجان سقوط پخش میشود در سلولهایت. میپرد و میپری! میبازی و سقوط میکنی. درد مهلک ترس از سقوط قبل از تزریق هیجان، قلبت را میگیرد، به پایین هم که برسی و خار و بیابان بیابی، نگ
ما همیشه و همواره برای کمبود ها و کم کاری هامون دنبال بهانه هستیم .کارهایی که باید خودمون انجام بدیم ولی بخاطر راحت طلبی ازشون سرباز میزنیم،و چه بهانه بهتر از این!طلاق والدینمون!اینکه اگر اونا جدا نمیشدن وضعمون این نبود و هرتوجیه شبیه به این....
بهتره از همینجا بگم مطمئن باشید اگر خانواده هاتون از هم پاشیده نمیشد شما یه بهانه دیگه داشتید برای کم کاری های خودتون پس بهتره واقع بینانه به زندگی نگاه کنید !
اینکه تنها ادمی که میتونه کمکتون کنه و ک
حقیقتا اینکه بعضی با آتش زدن و خراب کردن اماکن و اموال عمومی اغتشاش می کنند نه تنها سودی برایشان ندارد بلکه دودش به چشم خود آنها خواهد رفت. وقتی بانک ها و پمپ بنزین ها را می سوزانند به خودشان ضرر می زنند. البته می توان حدس زد که این کار ها کار مردم عادی نیست. وقتی اموال خودشان در این بانک هاست چگونه بانک ها را نابود کنند ؟ مشخصا این ها از ضد انقلاب ها و منافقینی هستند که با خط گرفتن از دشمن و با آموزش آنها در این کشور آشوب می کنند. در حقیقت دشمن به
حقیقتا اینکه بعضی با آتش زدن و خراب کردن اماکن و اموال عمومی اغتشاش می کنند نه تنها سودی برایشان ندارد بلکه دودش به چشم خود آنها خواهد رفت. وقتی بانک ها و پمپ بنزین ها را می سوزانند به خودشان ضرر می زنند. البته می توان حدس زد که این کار ها کار مردم عادی نیست. وقتی اموال خودشان در این بانک هاست چگونه بانک ها را نابود کنند ؟ مشخصا این ها از ضد انقلاب ها و منافقینی هستند که با خط گرفتن از دشمن و با آموزش آنها در این کشور آشوب می کنند. در حقیقت دشمن به
نگاه کردی و من ذره ذره آب شدم
درست بودم و حالا، ببین خراب شدم
منی که پیش همه اولین دوای غمم
کنار تو که تمام منی "عذاب" شدم
زمانه ای که به جز من، کسی نبود گذشت؟
منِ "عزیزم" سابق، چرت "جناب" شدم؟
چه سخت می شود آن بت که نردبان تو بود
گرفته پای تو را و ببین طناب شدم
خودت تمام مرا سر سپرده کردی و حال...
رسیده موقع رفتن؟ مگر مجاب شدم؟
منی که تک یل میدان عشق او بودم
دلیر لشکر دشمن چرا حساب شدم....
بهانه نیست، تو با من پر از غمی شاید
نگاه کردی و من ذره ذره آب شد
وقتی تصمیم به رفتن گرفت من سعی کردم مانع او شوم، اما قبول نکرد. گفتم حداقل صبر کنو مدتی دیگر برو، چون قرار بود تا مدت کوتاهی دیگر فرزند دوممان به دنیا بیاید؛ اما علی به هیچ وجه کوتاه نیامد و حرف هایی به من زد که هر منطق و استدلالی در مقابل آن رنگ می باخت؛ به من گفت واقعه ی عاشورا را فراموش نکن که خیلی ها بهانه ها آوردند و زمانی که باید شتاب می کردند وظیفه ی خود را به بعد موکول کردند و گفتند بعدا اقدام می کنیم اما آن ها بعدا هرگز فرصت پیوستن به ق
محبوب منبه یاد بیاور سوگواریهایم را برای چهارشنبهدر پنجشنبه های خاکستریدر خیابانهای سردِ بی تو بودن را که بارها از آن عبور کردهام
محبوب منبه یاد تو شعرهایم را در باغچهدر صحرادر دشت میکارمو نام مقدست را بر تن تمام سپیدارهاحک کرده امو با باد میرقصمبا رود میخوانمو با لکلک ها پر میگیرم
محبوب منبی دلیل دلتنگ تو میشومبیدلیل گریه میکنمبیدلیل به کوچه میزنمقلب من به شکستنهای بیدلیل عادت داردنگران نباش!تو مقصر نیستی
و چه پاییز سوزناکی بود....همراه با دلتنگی های که خبر از جایی نامعلوم داشت...همه دلتنگی ها بهانه بود همه فصل ها دارند این بهانه را...
با تمام اینها چه زیبا بود صدای خش خش برگهای که با موسیقی باد به سمت عرش رقصیدند اما زیر پایی عشاق خورد شدند....
شاید امشب سردترین شب برای کسی باشد که پناهش را از دست داده یا شیرین ترین شب برای کسی که اولینهایش با معشوق رقم میخورد....
کاش فراموش نکنیم زندگی کوچک و حقیر تر از ناملایماتش است...هوای هم داشته باشیم...کمی مهربا
این قانون به قدرت تغییرات کوچک اشاره دارد!
ساموئل اسمایلز، مولف کتاب اخلاق و اعتمادبهنفس، بر این اعتقاد است که تکرار کارهای کوچک نه تنها شخصیت انسان را میسازد بلکه شخصیت ملتها را نیز تعیین میکند.
اگر روزی 15 دقیقه را صرف خودسازی کنید در پایان یک سال، تغییر ایجاد شده در خویش را به خوبی احساس خواهید کرد.
اگر روزی 15 دقیقه از کارهای بیاهمیت خویش بکاهید، ظرف چند سال موفقیت نصیبتان خواهد شد.
اگر روزی 15 دقیقه را به فراگیری زبان اختصاص دهید،
از وقتی کعبه تعطیل شد و پادشاهی مُرد، هوایی شده ایم. مولودی در راه است؟
هر روز یک حرم جوری قرق می شود و امن، که گویی مردی مدام از حرمی به حرمی می رود و آخرالزمان خود را با ستونهای سپاه اسلام هماهنگ می کند. منزل به منزل.. حرم به حرم.. شهر به شهر.. فرمانده دارد نقشه عملیات ظهور را مرور می کند.
می گویند حساسیت بهاری بهانه است؛ آدم عاشق باران که می بیند بیمار می شود..
دنیایمان را ببین... به سرفه افتاده است، سینه اش احساس تنگی دارد، تب فراقت بالا گرفته، ب
در کار رفتن نبودم. رفتن کار من نبود.. با نوایی که زمزمه گوشم شده بود و دلی که در کار فرمان من نبود. راهی شدم، نه بدان سان که باد میشود و در شورش رفتناش شاخهها به رقص در می آیند.. نه چنان که آب بر سنگها روان میشود و شتاب میکند بر زمین.. راهی شدم به مقصد نا معلوم با دلی در کار خود.. ترس ماندن و شتاب پاها در هم شدند. در رفتن من پروانه بال بر صورت شمع نکوبید.رفتن من نوید رنج خورشید مقابل نبود. زمان همان همیشگی همیشگی بود و زمین تنها به چرخ بی قرار
دیروز مامان منو در راستای ایجاد انگیزه برای انتخاب محل زندگی مناسب به بهانه گشت زنی تو شهر برد دانشگاه تورنتو....به عنوان یه مکان دیدنی جای قشنگ و جالبی بود. احتمالا دانشگاه خوبی ام باشه...
ولی خب، مبارک کاناداییا...اصلا کو تا دانشگاه رفتن من....
+ بلاخره رفتم تو فاز استراتژیک نرم شدن.همون جا گفتم بهم وقت بدید که خوب فکر کنم بهش، بهش قول دادم. باشد که تموم شه این بازی خسته کننده: (
اگر روزی 15 دقیقه را صرف خودسازی کنید در پایان یک سال، تغییر ایجاد شده در خویش را به خوبی احساس خواهید کرد.
اگر روزی 15 دقیقه از کارهای بی اهمیت خویش بکاهید، ظرف چند سال موفقیت نصیبتان خواهد شد.
اگر روزی 15 دقیقه را به فراگیری زبان اختصاص دهید از هفته ای یک بار کلاس زبان رفتن بهتر است.
اگر روزی 15 دقیقه را به پیاده روی سریع اختصاص دهید از هفته ای چند بار به باشگاه ورزشی رفتن، نتیجهی بهتری خواهید گرفت.
اگر روزی 15 دقیقه مطالعه و سلول های خاکستری خوی
بسم الله الرحمن الرحیم
دور زندگی می کنیم، از همه ی خانواده
دیشب وقتی پدربزرگ و مامان جون و خاله هات داشتن با دخترک خداحافظی می کردن.
می گفت منم میخوام بیام گچساران
بهش می گفتن مامان نمیاد ها!
می گفت چرا میاد
شب که توی گهواره تکونش می ئادم باهام اتمام حجت می کرد که من فردا می خوام با پدر بزرگ و مامان جون و مامان ع برم گچساران
صبح بعد از نماز صبح راه افتادن همه و رفتن
دخترک توی گهواره خواااب...
چقدر ئل مامان جون و پدربزرگ نرفته براش تنگ شده بود
چقد
بسم الله الرحمن الرحیم
دور زندگی می کنیم، از همه ی خانواده
دیشب وقتی پدربزرگ و مامان جون و خاله هات داشتن با دخترک خداحافظی می کردن.
می گفت منم میخوام بیام گچساران
بهش می گفتن مامان نمیاد ها!
می گفت چرا میاد
شب که توی گهواره تکونش می ئادم باهام اتمام حجت می کرد که من فردا می خوام با پدر بزرگ و مامان جون و مامان ع برم گچساران
صبح بعد از نماز صبح راه افتادن همه و رفتن
دخترک توی گهواره خواااب...
چقدر ئل مامان جون و پدربزرگ نرفته براش تنگ شده بود
چقد
تازه فهمیدم چطوری باید بخونم! انصافا بیخودی از خودم توقع بیجا داشتم سری قبل. یکی نبود به من بگه اخه دختر خوب تو کلا ۲ ماه هم وقت نذاشتی اونم خیلی خیلی نصفه نیمه. یه روزایی که ایل و تبار میومدن دنبال خونه گشتن و خونه دیدن که مجبور بودی باهاشون باشی اون روزای دیگه رو هم یا در افسردگی ناشی از بیکاری به سر می بردی یا میترسیدی از آینده. الان شکر خدا دیگه ترس از کار رو حداقل نداری و این خودش یه گام مثبته.
غیر از اون هم خب بالاخره بیکار هم نبودی. همین ک
یه سری کارها هستند که نیاز به بیرون رفتن ضروری از منزل دارند.
اگه تو این روزا خواستید برید بیرون یه سری نکات هستند که باید رعایت کنید.
یه ویدئو واستون آماده کردیم که میتونه بهتون کمک کنه که کمتر به ویروس آلوده شین.
نکات ضروری بیرون رفتن از منزل
میگه این روزها ماه کامل هست و نورش در ساعتهای ۴ تا ۵ نیمه شب بسیار سطح زمین را روشن میکند و فضای معنوی خاصی ایجاد میکند . تو این ساعتها تمام مشکلاتت را بگو راه حل بخواه حتما جواب میگیری. گفتم باشه سعی میکنم بیدار بشم برم تو حیاط زیر نور ماه قرار بگیرم .
امروز صبح قرار بود برم کلاس یوگا رو شروع کنم ولی دیدم اون ساعتی که میخواستم برم بیرون فرزندم هم بیدار شد و گفت نرو بمون و بهانه گیری کرد فرزند بزرگم هنوز خواب بود بعد یه نگاهی به برنامه کلاسها ان
ذات رفتن دلهره آوره است؛ مضاف برآن مقصدت هم معلوم نباشد. صبح برمیخیزی بی هیچ برنامه ای، شب خودت را درحال میابی که مشغول کوله بستن هستی، برای رفتن، برای جاری شدن. سر به سنگ زدن هایم بیشتر شده است، مقصدهایم نامعلوم تر. فردا را نمیدانم چشم هایم چه منظره ای میبیند شاید یک دشت شاید یک مه شاید هم یک دره. هر روز در رفتن زندگی کردن اما کار من نیست من نمیتوانم هر روز جاری شوم. برای جاری شدن باید بین مبدا و مقصد اختلاف پتانسیل برقرار باشد پس سکون هم جزئی
با خوشحالی میدوید سمت گنجشکهایی که روی زمین نشسته بودند، تا میخواست خوشحالیش را با "رسیدن" کامل کند، گنجشکها میپریدند. بهانه میگرفت که "توتو" ها را میخواهد، که چرا میروند...
حاشیه:
با خودم فکر میکنم شبیه بچهای هستم که دلم پی یک پرندۀ نشسته میرود. پرندهای که کارش پریدن و رفتنست. هیچچیز موقتیتر از نشستن یک پرنده نیست...
یا دائمُ یا قائم...
انما هذه الحیاة الدنیا متاع و ان الاخرة هی دار القرار (غافر/39)
رفتن
چه فعل دردناکی !!!اما من میخوام چشمانم را ببندم و طوری دیگر نگاه کنم
دوباره نگاه کنم و رفتن ...چه با ارزش میشود وقتی بروی از خاطره ایی . نگاهی . از ادمی
از ادمی که تو را نمیخوادیه جایی از زندگی . رفتن قشنگ میشه . اونجایی که یه نفر میخواد که دیگه نخوادتاون وقت رفتنت غوغا میکنه رفتن وقتی به دل میشینه که انتظاراتتو از ادما کم کنی و بری
جایی نباشی که اولویت نیستی و تنها یه گزینه ایی
گاهی باید برای رفتن جون داد . اون وقته که به بودنت احترام گذ
با خوشحالی میدوید سمت گنجشکهایی که روی زمین نشسته بودند، تا میخواست خوشحالیش را با "رسیدن" کامل کند، گنجشکها میپریدند. بهانه میگرفت که "توتو" ها را میخواهد، که چرا میروند...
حاشیه:
با خودم فکر میکنم شبیه بچهای هستم که دلم پی یک پرندۀ نشسته میرود. پرندهای که کارش پریدن و رفتنست. هیچچیز موقتیتر از نشستن یک پرنده نیست...
یا دائمُ یا قائم...
انما هذه الحیاة الدنیا متاع و ان الاخرة هی دار القرار (غافر/39)
هستم ولی خستم:)
عجیب دلم نوشتن میخواد و عجیب تر دستم به نوشتن نمیره!
فصل دوست داشتنی ام سر رسیده و من همچنان گنگم!
توی عصرای دل انگیز زمستونی دفترم رو باز میکنم و با یک لیوان چای هل دار و خودکارای دوست داشتنیم میشینم سر نوشتن ولی دریغ از یک کلمه!
میدونی حتی رو کتابام هم نمیتونم تمرکز کنم و این برای عشق کتابی مثل من یعنی فاجعه!یعنی یه چیز بی سابقه!میدونی اگه الیور تویست نصفه بمونه یعنی چی؟!
دلم این روزا بیشتر سکوت میخواد...مثل خود خود زمستون...دلم
ایا سربازی رفتن خوب است یا بد؟؟ایا سربازی رفتن سخت است یانه؟
دوست عزیز بهترین مثال برای این سوال این است که بگوییم ایا امپول زدن خوب است یا نه و یا ایا حامله شدن خوب است یا نه؟؟؟
واقعیت. سربازی رفتن از جهت ایجاد امنیت و صلح برای کشور بسیار امری مهم است .
و در ان شما باید 2 سال به جسم و روح خود سختی دهید و ممکن است در این دو سال کار نکنید و این دو سال را کاملا از دست دهید .
خدمت سربازی سخت و طاقت فرسا است و حتی ممکن است تا تمام شدنش صد بار جونتان به لب
بازی سینه خیز رفتن به طرف اسباب بازی
آنچه تحقیقات درباره بازی سینه خیز رفتن به طرف اسباب بازی می گوید:
مواد معدنی موجود در بدن، مواد خام ضروری برای ایجاد اتصالات مغزی هستند. یکی از دلایل اینکه بعضی از کودکان زودتر از دیگران سینه خیز و راه رفتن را می آموزند، این است که مواد معدنی مورد نیاز دوران رشد خود را زودتر می سازند....برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک زیر کلیک نمایید...
بازی سینه خیز رفتن به طرف اسباب بازی
بازی رفتن به پارک با کودک
آنچه تحقیقات درباره بازی رفتن به پارک با کودک می گوید:
برای کمک به رشد مغزی یک کودک، باید او را در محیط های محرک و غنی از نظر عاطفی و فکری غرق کنید.
این بازی مهارت های زبانی کودک را تکامل می دهد...برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک زیر کلیک نمایید..
بازی رفتن به پارک با کودک
گدای کوی کریمیم و نان بهانهی ماستنظر به منظر جانان مراد و منظور استچقدر غبطه خورم بر کبوتران بقیعشکسته بال و پرم… قبر خاکی اش دور استبه قبر خاکی او سایبان بدهکاریمبرای گنبد و گلدسته نقشهها داریممرضیه نعیم امینی
آید آنروز که آییم به ایوان طلاتبا چراغ و علم و پرچم و گلدان طلاتچارده صحن بسازیم برای حرمتچارده باب شود باز به دالان طلاتاسم هر باب بنام یکی از معصومینزینت سر درِ هر باب به عنوان طلاتوسط صحن که افتد حرم پیغمبردور تا دور بسازیم
وقتی برای تلگرامتون رمز گذاشتید، و پیامی براتون میاد به هیچ عنوان روی پیام نزنید(حتی اگر منتظر پیام شخصی هم بودید باز هم دستتون رو بهش نزنید) به جاش خود برنامه رو باز کنید. تا ببینید کی بهتون پیام داده.
چون ممکن استاد راهنماتون باشه بعد شما به یک باره وارد صفحه چت میشید و سین میخوره ... و تو باز دست از پا دراز تری اما او گفته، قرار بود هر هفته به من گزارش کار بدی چی شد؟ فردا گزارش کار میفرستی.
بعد مجبور میشی دوباره بهانه سنبل کنی خدایی من جای است
همشهری آنلاین- سحر جعفریان:ناخدیی که از ساکنان منطقه 9 به شمار می آید و تو بنیان تولید نان فعالیت می کند می گوید: «نزدیک به ۴۰ سال کاسبی درون این محل، مرا با همسایه ها به یک خانواده تبدیل کرده است. به همین برهان روشویی را مقابل مغازه ام گمارش کردم تا مراجعه کنندگان به نانوایی قبل از خرید در قیافه نیاز دستشان را بشویند. » ناخدایی امتداد می دهد: «کرونا برای من بهانه شد تا این کار را ارتکاب دهم. چون قدیم دلم می خواست مقابل مغازه ام جایی برای شست وشو
با نزدیک شدن به ماه مهر مهمترین موضوعی که به ذهنمان میرسد، بازگشایی مدارس و دانشگاهها است.
رفتن به مدرسه شاید برای بیشتر دانش آموزان یک امر عادی و حل شده باشد. اما برای خانوادههایی که قرار است، فرزندشان برای اولین بار سر کلاس درس حاضر شوند گاها مشکلات اساسی به وجود میآورد. خیلی از بچهها نمیتوانند با این موضوع که قرار است، نیمی از روز را از محیط خانه و یا فاصله از پدر و مادر، کنار بیایند. در چنین مواردی بچهها برای رفتن به مدرسه بها
کرونا گوش کن آمد بهاران
شد آتش بس از آن در خاک ایران
تو ناخوانده به ما وارد شدی ما
پذیرائی نموده از تو با جان
نثارت کرده ما بدها و بیراه
و نفرین را دسر بر آن فراوان
شد اکنون وقت رفتن موسم ترک
شب عید است و سرها در گریبان
قدم رنجه نمودی آمدی تو
شده پوشیده وضع نابسامان
بهانه شد که تا مانده به خانه
شود سختی بیرون رفتن آسان
تو اکنون هم بهانه هم کلاسی
شده ماسکت کراوات فقیران
سوپر ماسک دو فیلتر رنگ آبی
نشان ثروت است و پولداران
طلبکاری کجا جرات نماید
که
بسم الله
سخنی حکیمانه است که «وقت راه رفتن، اگر مطمئن باشید پایی را که برداشتهاید زنده بر زمین میگذارید، حق مرگ را ادا نکردهاید».مرگ همیشه در یکقدمی ماست؛ همسایهی دیوار به دیواری است که بالأخره یکروز سرزده به ما سر میزند... باید هر روز آمادهی میزبانی از این مهمان ناگزیر باشیم. گاه زلزله یا بیماریای ما را به یاد این همسایه میاندازد؛ اما او برای آمدن در بند این بهانهها نیست...اگر این روزها بیشتر به یاد حضرت عزرائیل هستی
یه روزایی بود ، به بهانه هم قدم شدن با کسی که فک می کردم دنیام هست ، موقع برگشتن از سر کار تو سرویس ، موقعی که می دیدم اون هم تو ایستگاه مترو (ایستگاه پیاده شدن من) پیاده میشد من هم بدون اینکه بهانه ای و یا دلیلی برای کارم داشته باشم می رفتم و سوار مترو میشدم در صورتیکه مسیر برگشت خونه من اصلاً نیاز به مترو نداشت. سوار میشدم و می رفتم مرکز شهر و شروع می کردم به پیاده روی کردن تو شلوغ ترین زمان هایی که شهر پر دود من داشتن تحمل می کردن.
این زمان کوتا
دانلود فیلم سینمایی کمدی و پر حاشیه چهار انگشت
نام فیلم: چهار انگشت ژانر: کمدی ، خانوادگی کارگردان: حامد محمدی
سال تولید: 1397 سال انتشار: 1398
بازیگران: جواد عزتی، امیر جعفری، ماییداوی وییز و مونا فرجاد
خلاصه داستان: ایستاده (با بازی جواد عزتی) به کمک احد فاتحهای (با بازی امیر جعفری) میآید، تا با گرفتن مراسمی او را برای رفتن به سفر مکه همراهی کند، اما در واقع میخواهند به بهانه سفر زیارتی به تایلند بروند تا مشکل احد را حل کند
میشود لحظه ای خصوصی تر فکر کرد
به لحظه ی خداحافظی
حتما رفتن های آخرِ شب حال و هوای دیگری دارد...
مثلا تو فکر میکنی قبل رفتن که همه خواب هستند چایی بگذاری و شاید بهانه ای باشد که چند لحظه ای کنار هم بنشینید..
معمولا اینطور وقت ها مرد ها از زمان برگشتنشان حرف میزنند...به اینکه قول میدهند طولانی نباشد..چشم به هم زدنی سفر تمام میشود..
اما تو بازهم آرام نمیگیری...
حتما قبل اینکه ساکش را ببندی مطمئن میشوی که همه چیز را گذاشته ای اما باز خیالت راحت نمیشود.
برای من بعنوان یک پسر مثلاً بالغ و به سن قانونی رسیده دو راه بیشتر وجود نداشت. یا تحمل سختی چهار سال درس خواندن در رشته و دانشگاهی که کوچکترین علاقهای به آنها نداشتم و یا دو سال سربازی. من هم مثل خیلی از همسنهایم درس و دانشگاه را انتخاب کردم. سرمست از پشت میز نشینی بعد از دانشگاه، ترمها را یکی پس از دیگری میگذراندم. علیرغم تمام نصایح و هشدارها از ترم دو و سه وارد اکیپهای مسخرهی دانشجویی شدم و پس از آن، سر چرخاندم و دیدم وسط فعالی
بهانه هر نوشتن من سلام
به بهانه تولد منِ دیگری! من، در جایی دیگر! من در تو! توء من!دوستتدارم دوستتدارم دوستتدارم دوستتدارم دوستتدارم
دوستتدارم دوستتدارم دوستتدارم دوستتدارم دوستتدارم
دوستتدارم دوستتدارم دوستتدارم دوستتدارم دوستتدارم
دوستتدارم دوستتدارم دوستتدار
بهانه ی اصلی من برای این پست این عکس بود جمله ای که این دست نوشته به طور غیر مستقیم القا می کند زیر سوال بردن انتخابات و قانون اساسی مملکت است. حاصل انتخابمان هرچند خوب نباشد اما برگرفته از قانون اساسی است و به بهانه انتخاب بد نمی توانیم اصل انتخابات را زیر سوال ببریم:
اصل ششم قانون اساسی:
در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید به اتکاء آرای عمومی اداره شود، از راه انتخابات : انتخاب رئیس جمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی ، اعضای شوراها و نظا
مگو که شعله در این سینه در نمیگیرددلم گرفته از این بیشتر نمیگیردبه درد بی خبری جان خسته درگیر استکسی از آن سوی دل ها خبر نمیگیردسزاست گر شکند تیغ خود گر پرستیدندلی که آینه ها را سپر نمیگیردبسوز چنگ دلت را در این مجال جنوناگر به زخمه آهی اثر نمیگیردمگو برای گرفتن بهانه دیگر نیستدلت برای شهیدان مگر نمیگیردهزار بادیه را عشق شعله زد، امادر این دل این دل وامانده در نمیگیرددلم برای گرفتن بهانه ها داردحدیث درد من این مختصر نمیگیرد
« عبدالجبار ک
من این یه سال عوض شدم
از خستگی ها و مشغله ها استفاده کردم تا عوض بشم
هر کی ازم پرسید چرا این شکلی هستی یا شدی گفتم خسته م. سرکار بودم. از صبح بیرون بودم. دانشگاه بودم و ...
چه بهانه های خوبی واسه لم دادن و حال نداشتن!! واسه عوض شدن!! واسه بیشتر در خود رفتن!!
این که یه جواب قانع کننده داشتم خیلی خوب بود. اینکه اینقدر سرم شلوغ بود که روزها می گذشتن خیلی خوب بود
لب به لب و با کمی ارفاق یک سال از کارم توی شرکت داره می گذره و الان دیگه فکر می کنم کافیه و
وَاعلم أَنّ أمامک طریقا ذا مسافة بعیدة و مشقة شدیدة و أنّه لاغنی بک فیه عن حسن الاِرْتِیاد! امسال چهارمین سالی است که میخواهیم کنار شما باشیم. در "ارتیاد" به بهانه انتخاب رشته جمع شده ایم. و به بهانه کلمات. میخواهیم روایتها و تجربیات آدمهای مختلف را از زبان خودشان بشنویم. هشتگها حرف ها را مرتب تر خواهند کرد. ما چند دانشجوی سال دومی بودیم، که به قدرت کلمات ایمان داشتیم، پای حرفها و درددلهای دویست و هفتاد و هشت دانشجو از رش
زمان داره میگذره گاهی سریع و گاه های بیشتری آهسته اما مثل همه زمانها:
هنوزم آینده پر از محال و گذشته خفه شده زیر کوهی از دلتنگی و حسرت
هنوزم تاریخ رو فاتحان مینویسن
هنوزم بهانه های زیادی برای جنگ پیدا میشه. هنوزم آدما کُشته میشن ...
هنوزم جهت رودخانه صاف میره سمت انتهای زوالی نامیرا
هنوزم آدمای زیادی صف میبندن برای واجد شرایط شدن و تا گردن فرو رفتن تو سیستمی که قراره اونجا خودشونو فراموش کنن
هنوزم معیار آزادی برای احمقها تولید فیلم پورنه
هنو
زمان داره میگذره گاهی سریع و گاه های بیشتری آهسته اما مثل همه زمانها:
هنوزم آینده پر از محال و گذشته خفه شده زیر کوهی از دلتنگی و حسرت
هنوزم تاریخ رو فاتحان مینویسن
هنوزم بهانه های زیادی برای جنگ پیدا میشه. هنوزم آدما کُشته میشن ...
هنوزم جهت رودخانه صاف میره سمت انتهای زوالی نامیرا
هنوزم آدمای زیادی صف میبندن برای واجد شرایط شدن و تا گردن فرو رفتن تو سیستمی که قراره اونجا خودشونو فراموش کنن
هنوزم معیار آزادی برای احمقها تولید فیلم پورنه
هنو
"متاسفم، شما در دورهی بدی با من مواجه شدهاید."
این خلاصهی تمام حرفهایی هست که باید میزدم و نمیزدم.
متاسفانه تمام آدمهای دور و برم، آنهایی که میخواهم و باید، راه گفتوگو و تخلیهی روحی را به شدت مسدود کردهاند و من هر لحظه بیشتر در باتلاق انزوا فرو میروم.
متاسفانه تمامی دوستان صمیمیام که تا چندی پیش بیشتر وقتشان با من میگذشت و اشک و لبخندشان گوشهی بغل خودم بود، وارد مرحلهای از زندگیشان شدهاند که من دیگر اصلا اولو
زمین هایی که در نتیجه پایین رفتن سطح آب یا هر نوع جریان آب در کرانه های دریاها و دریاچه ها و جزایر ای در نتیجه پایین رفتن آب یا خشک شدن تالاب ها ظاهر و یاایجاد می شوند، به موجب بند الف ماده یک قانون اراضی مستحدثه ساحلی، اراضی مستحدثه نام گرفته است. این تعریف، زمین هایی را در بر می گیرد که در اثر فعل وانفعالات طبیعی ناشی از پایین رفتن تدریجی سطح آب و اثرامواج و غیره به مرور از دریا جدا می شوند
ارزش دلار نصف شد، قیمتها در اوج ماند قیمتهایی که قصد پایین آمدن ندارند
در حالی که ارزش دلار در یک ماه گذشته تقریباً نصف شده،
قیمتها همچنان در اوج مانده است. گوشت قرمز، مرغ، ماهی و دیگر محصولات
هنوز به هیچ علامتی پاسخ نمیدهند. قیمت
گوشت قرمز ، گوشت مرغ و ماهی در ماههای گذشته به شدت بالا رفته و قصد
پایین آمدن ندارد. کسانی که به بهانه بالا رفتن قیمت دلار این گونه محصولات
را گران کردند با پایین آمدن دلار هم ب
خب برای من غیرقابل تصور بود قبل قرنطینه که همین مترو به دانشگاه رفتن و یا یک غذا بیرون یا یک پاساژگردی و خرید و یا خونه فامیل رفتن چقد میتونه حالمو خوب کنه و الان با اینکه به صورت مجازی تقریبا همشو دارم ولی واقعا مث قبل نیست
همیشه علاقه خاصی به قدم زدن، پیاده روی و کوهنوردی داشتم. علاقه من بیشتر یه حالت مراقبه داره تا انگیزه برای مسابقات! با اکیپ های زیادی به کوهنوردی و طبیعت گردی رفتم. بیشتر اونا از اول یک مقصد مشخص می کنن و حتما باید به مقصد معین برسن. توی مسیر همه نگاهشون به قله س که بهش برسن! توی پروسه رفتن به کوه هم اغلب سعی می کنن از اون یکی جلو بزنن! حتی شده به فاصله یک قدم!
این جور مواقع یه لبخند گنده میاد روی لبم و این آدم ها سوژه خنده من میشن :))
آخرین بار که
ادن هازارد با انتقالی 88.5 میلیون پوندی از چلسی به رئال مادرید پیوست.
به
نقل از فورفورتو، ادن هازارد ستاره 28 ساله و بلژیکی چلسی در آخرین ساعت
روز حمعه با انتقالی 5 ساله به ارزش 88.5 میلیون پوند رسما به رئال مادرید
پیوست؛ انتقالی که با بندهای جانبی، قابلیت ارتقا تا 130 میلیون پوند را
نیز خواهد داشت.
ادامه مطلب
#مجالس+
#دیوارنوشتهای من
#قیصر امین پور
موجیم و وصل ما ، از خود بریدن استساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن استتا شعله در سریم ، پروانه اخگریمشمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن استما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریمپرواز بال ما ، در خون تپیدن استپر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیالاعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن استما هیچ نیستیم ، جز سایه ای ز خویشآیین آینه ، خود را ندیدن استگفتی مرا بخوان ، خواندیم و خامشیپاسخ همین تو را ، تنها شنیدن استبی درد و بی غم است ، چیدن رسید
کتاب
« به مدرسه دیر رسیدم چون... » نوشته دیوید کالی و به تصویرگری بنجامین چاد است. دیوید
کالی در این کتاب بهانههای دیر رسیدن پسرکی را به مدرسه با تخیل و زبانی طنزآمیز
بیان کرده است.
همه
ما برای یک بارهم که شده به مدرسه دیر رسیدهایم. آن یک بار را به خاطر دارید؟ چه بهانهای
برای معلم یا ناظمتان جور کردید؟ سادهترین جوابی که احتمالا به ذهن همهی ما در آن
لحظه حساس رسیده است این بوده: راستش خواب موندم! یا شاید ماشین بابامون خراب شد...
اما
«١١٩»إِنّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِیمِ
(اى رسول!)ما ترا به حقّ فرستادیم تا بشارتگر و بیمدهنده باشى و تو مسئول(گمراه شدن)دوزخیان(و جهنّم رفتن آنان)نیستى.
نکتهها:
اى رسول گرامى! به توقّعات نابجاى کفّار توجّه نکن.آنان هرکدام توقّع دارند اوراق متعدّدى از آیات برایشان نازل شود؛ «بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً» ١در حال
تحقیقات و پژوهشها نشانه دهنده آن است که نوجوانان دست کم به ۸/۵ الی ۹ ساعت خواب شبانه دربایستن دارند؛ برآیند اینکه اگر نوجوانی برای رفتن به مدرسه میخواهد صبح ساعت ۶ از خواب بیدار شود باید شبها ساعت ۹ به رختخواب برود. امّا پژوهش ها نشان میدهد که بسیاری از نوجوانان برای این قدر زود خوابیدن دچار دشوار هستند. و معمولا این ساعت از شب برای نخوابیدن بهانه های زیادی دارند.
تشک طبی پسندیده نوجوان
این بهانه ها نه به دلیل آن است که نمیخواهند بخ
به عقل جمعیت با سواد شک دارم
به عشق، هرچه که داد و نداد شک دارم
به آسمان و زمینِ منِ هوایی تو
به عمر آدمِ رفته به باد شک دارم
به تو که داعیه ی فهم بیشتر داری
به خود به آینه خیلی زیاد شک دارم
به انتزاع و تخیل به پیچش ذهنی
به کلِ فلسفه ی اعتماد شک دارم
چقدر جای تو خالیست در تمام تنم
چقدر من به همین اعتیاد شک دارم
شکسته اند پر هرکه اهل پرواز است
سکوت کن که به هر انتقاد شک دارم
بهشت را به بهانه نمی دهند و تویی
اگر بهانه به روز معاد شک دار
راه رفتن خوب است، همیشه خوب بوده است !همیشه به درد میخورد ...وقتی که فقیری و کرایۀ تاکسی گران تمام میشود.
وقتی که ثروتمندی و چربیهای بدنت با راه رفتن آب میشود.
اگر بخواهی فکر کنی میتوانی راه بروی،
اگر بخواهی از فکر خالی بشوی باز هم باید راه بروی ...!برای احساس کردن زندگی در شلوغی خیابانها باید راه بروی
و برای از یاد بردن آزار و بی مهری مردم باز هم باید راه بروی ...!وقتی جوانی. وقتی پیری. وقتی هنوز بچهای هر توقف یعنی یک چیز خوشمزه و و برای
چهار دست و پا رفتن نوزادان
چهار دست و پا رفتن نوزاد، یکی از مراحل رشدی نوزادان است که در برخی از نوزادان اتفاق نمیافتد و کودک یکباره راه میرود. رعایت مسائل ایمنی در زمان چهار دست و پا رفتن
نوزاد، مانند محافظت از او در زمان سینه خیز رفتن و نشستن بسیار مهم است. در این مقاله نکات مهمی که والدین باید در این مورد بدانند، بیان شده است.
با اینکه نوزاد در چند هفته اول حرکاتی شبیه به خزیدن را از خود نشان میدهد با خروج بدن از وضعیت جنینی این حرکات مت
این پست را به بهانه ی فیلم سینمایی که روز گذشته تماشا کردم می نویسم.
آگاتا و حقیقت قتل
و اما ماجرا، آگاتا کریستی در طول زندگی خود که یک نویسنده موفق بوده است دچار مشکلاتی هم بوده. از جمله مشکلاتی که با همسر اولش داشته.
گویا این خانم نویسنده در برهه ای از زمان 11 روز غیب می شود و هیچ فردی تا به الان نمی داند در طی این 11 روز کجا بوده.
این فیلم یک ماجرای تخیلی از حضور این نویسنده در حل معمای قتل دختر خوانده ی فلورانس نایتینگل (پرستار مشهور) است.
...
ما
قبلا وقتی کسی می گفت که اعتماد به نفسم را از دست دادم هیچی نمی فهمیدم. اینکه فردی را در جایی که باید استفاده نکنند و از وی توقع بیجا داشته باشند باعث از بین رفتن اعتماد به نفسش می شود.
اینکه فردی را با قصد و نیت تحقیر کنند باعث از دست رفتن اعتماد به نفسش می شود. اینکه فردی ببیند نمی تواند با وجود تلاش و کوشش به جایی برسد باعث تخریب اعتماد به نفسش می شود.
اینکه در ایران باشی ولی ایرانی به حساب نیاورندت باعث از بین رفتن اعتماد به نفست می شود
وای چقد از عروسی رفتن بدممیاد ، وقتی فامیل دور باشه:/
اونم یه تالار مسخره....:/
کاش تهران کلی نزدیک ولایتمونبود:/
دلمتنگ میشه :(
با اینکه قراره دو هفته دیگه برگردیم...ولی کلن اومدن های هر رفتن سخت جیگر رو میسوزونه:(((
۱۵ فروردین ۹۸ ، ۲۳:۱۷
نباید یه طوری زندگی کنیم که نشه ازش یه قصه دراورد. آدمای زیادی اومدن و بدون اینکه یه قصه ی پر ملات بسازن، رفتن... آدمای بی قصه بعد رفتن شون می میرن. باید قصه بشیم. قصه ی شبای بلندِ بچه ها. قصه ی شبای نگذشتنی ِ آدم بزرگای ِ درمونده. باید اون قصه ای بشیم که مامان بزرگ، بابابزرگا از تعریف کردنش واسه نوه هاشون لذت ببرن. لذت ببرن و همزمان آروم بغض کنن. بچه ها ولی بخندن و تو عالم بچگی شون هیچ وقت نفهمن که چرا بابا بزرگ، مامان بزرگ شون توی اون داستان
با رفتن برف، این برفتن مرت!...
مرد بهمن، که اگر بفهمند!...
چشم به دختر بارفتن دارد و...
...برف بر تن من، مانده هنوز!...
چشمش چکه میکند و فرومیافتد چشم به کف...
به برف، به گل...
به خاک...
تا به کف کفش رفتن!...
میروفم برف شانهام را، و سوزنهای کاج را...
میلغزند و...
میچرخند...
نه برفتار برگ و برف!...
که به ثانیه شمار عجول!...
و میافتند...
و حبهای که فرو میسرد به سردی!...
از گردن به میانگه دو کتف!... آب حبهی برف...
و زیر پا... پررق پررق و قورروپ و قررپ!...
از بین رفتن عشق یک تجربه مشترک است، شما یک فرد جدید را ملاقات میکنید و همه چیز خوب پیش میرود اما بعد از مدتی کوتاه شما را ترک می کند و متعجب خواهید شد که چه اشتباهی رخ داده است. شما تنها فردی نیستید که مدت طولانی با کسی آشنا شده اید و بعد او علاقهاش را از دست داده است.
عباراتی مثل “بی محلی” برای توضیح این تجربه ابداع شدهاند. در زیر دلایل از بین رفتن ناگهانی علاقه افراد و پیشنهاداتی برای جلوگیری از وقوع دوباره آن ارائه شده است.
پیشنهاد م
درباره این سایت